(Translated by https://www.hiragana.jp/)
بحث:کومان‌ها - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد پرش به محتوا

بحث:کومان‌ها

محتوای صفحه در زبان‌های دیگر پشتیبانی نمی‌شود
افزودن مبحث
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

بخشی هایی از مقاله انگلیسی

[ویرایش]

The Kipchaks' folk-etymology posited that their name meant 'hollow tree'; according to them, inside a hollow tree, their original human ancestress gave birth to her son.[31] Kamusella points to two Iranian words: kip "red; blonde" and cak/chak "Scythian".[32] Németh points to the Siberian qıpčaq "angry, quick-tempered" attested only in the Siberian Sağay dialect.[33] Klyashtorny links Kipchak to qovï, qovuq "unfortunate, unlucky"; yet Golden sees a better match in qïv "good fortune" and adjectival suffix -čāq. Regardless, Golden notes that the ethnonym's original form and etymology "remain a matter of contention and speculation".[34]

King Andrew II of Hungary granted the Burzenland region to the Teutonic Knights in 1211, with the purpose of ensuring security of the southeastern borders of his kingdom against the Cumans. The Teutonic Knights campaigned against the Cumans, on behalf of King Andrew, during the years of 1221–1225.[71][72] However, the Teutonic Knights failed to defeat the Cumans and began to establish a country independent of the King of Hungary. In 1238, after Mongol attacks on Cumania, King Béla IV of Hungary offered refuge to the remainder of the Cuman people under their leader Khan Köten, who in turn vowed to convert his 40,000 families to Christianity. King Béla hoped to use the new subjects as auxiliary troops against the Mongols, who were already threatening Hungary. The Cumans were joined by the Iranian Jasz people, who had been living with the Cumans.[19]:44 Batu Khan of the Mongols then ordered Bela to stop giving refuge to the Cumans and made a particular point that if attacked the Cumans could easily run away, for they were skilled horseman, but not so for the Hungarians, who were a sedentary nation and had no such luxury. Bela rejected this ultimatum.

The Cuman–Kipchak tribes formed sub-confederations governed by charismatic ruling houses – they acted independently of each other and had opposing policies. The territory controlled distinguished each Cuman tribe: the "seashore" Cuman tribes lived in the steppes between the mouths of the Dnieper and the Dniester; the "coastal" tribes lived on the coast of the Sea of Azov; the "Dnieper" tribes lived on both banks of the bend in the Dnieper Valley; and the "Don" Cumans lived in the Don River Valley.[98] D. A. Rasovskii notes five separate independent Cuman groups: the central Asiatic, the Volga-Yayik (or Ural), the Donets-Don (between the Volga and the Dnieper), the lower course of the Dnieper, and the Danube.[42]:200 The Rus' grouped the Cuman–Kipchaks into two categories: the Non Wild Polvcians – 'civilised' Cumans of the western part of the Cuman–Kipchak confederation who had friendly relations with Kievan Rus' – and the Wild Polvcians – who formed the eastern part of the confederation and who had hostile relations with Kievan Rus'.[15]:13 As the Cuman–Kipchaks gained more territory, they drove off or dominated many tribes – such as the Oghuz, various Iranian and Finno-Ugrian tribes, Pechenegs, and Slav groups. They also raided the Byzantine Empire and a few times joined the Normans from southern Italy and the Hungarians in doing so. Over the course of time feudalism would take over the traditional social structure of the Cumans, and this led to the changing of identity from kinship to territory-based. Some of the Cumans eventually settled and led sedentary lives involved in agriculture and crafts such as leather and iron working and weapon making. Others became merchants and traded from their towns along the ancient trade routes to regions such as the Orient, Middle East, and Italy.[24]

The Cumans referred to their shamans as Kam (female: kam katun); their activities were referred to as qamlyqet, meaning "to prophesy". The Cumans used Iranian words to designate certain concepts: uchuchmak (identical in Turkic) meaning "fly away, paradise" and keshene meaning "nest" (the concept was that the soul has the form of a bird).[101]

این بخش ها در صورت ترجمه مقاله را تکمیل می کند.

تاریخ کومان

[ویرایش]

هجوم های بعدی از سوی قبایل هندواروپایی پیشتاز اروپای مرکزی- دارندگان فرهنگ های ریسمانی یا طنابی («ریسمانداران»، «طنابداران): فاتیانوفی ها fatyanovs (نیاکان احتمالی تُخاری ها)، اباشیفی ها abashevs و سروبنیکی ها (srubniks) (ایرانیان)؛ منظره تباری را پیچیده تر ساخت و تاریخ مردم اوگری Ugric را زیر سایه برد.

«پراکنده شدن تخاری ها و ایرانیان در درختزارهای حوضه رود ولگا می توانست سیمای تباری اروپای خاوری را دگرگون سازد که می توانست یا تخاری زبانی یا ایرانی زبانی باشد، اما همسایه ها درگیر نبردهای خونینی گردیدند. قبایل دارای گرایش های تجاوزگرانه آمده از آن سوی اورال- یعنی سیام-تروبینی ها urbins (احتمالا چودها) که در باره پویایی های شان در اروپای خاوری و سیبیری خاطره های تیره و تاری برجا مانده است، پا به کارزار نبرد بر سر جا در زیر آسمان کبود و آفتاب نارنجی، شدند. 16

روشن است که آباشِفی ها با آن ها سازش نمودند و در لشکرکشی های شان در پیکار بر سر گستره های نفوذ مشارکت ورزیدند. در نتیجه، سروبنیکی ها و فاتیانوفی ها fatyanovs به صلاح خود دانستند تا با بیگانگان مهاجم درگیر نشوند. آن ها یه دشت های تهی از باشنده در آن هنگام کوچیدند. نتیجه این رویدادها پدیدآیی زبان ایرانی در آسیای قدامی، و زبان تخاری در آسیای مرکزی گردید.

در سر انجام، در این گرداب حوادث، اوگرها پیروز میدان به در آمدند. آن ها به نوعی درختزارهای برجامانده از هندواروپایی ها را گرفتند و در آغاز درختزارهای حوضه رود ولگا، و پس از آن – درختزارهای حوضه رود دُن علیا را تسخیر کردند. نتیجه این کار، همگونسازی هندواروپایی های برجا پاییده بود. این گونه، بر شالوده تبارهای فروریخته و ازهم پاشیده تخاری- ایرانی، جامعه تباری نو اوگری ها- فنلندی ها شکل گرفت.

تغییر زبان بر نام های تیره یی باستان تاثیری برجا نگذاشت. این نام ها، نام های ویژه یی بودند. شاید بایسته باشد ریشه های برخی از آن ها را در خاور دریای میانزمینی (مدیترانه) جستجو کرد.

پرسشی مطرح می گردد مبنی بر این که آیا نام های تباری ویتاچی-یاتیچی vyatichi – Jatic از انِت (enet) های مرموز (که برخی از آن ها بالت های ( (Baltsحومه مسکو اند و برخی دیگر در اودمورت بسر می برند) به خاور اروپا ره نگشوده است؟ شاید این ها از فاتیانفی ها (fatyanov) باشند. به احتمال بسیار زیاد، نام رودخانه های ویاتکا (Vyatka) ویتلوگا (Vetluga)، وتیاک (Votyak) و اودمورت (اود+ مورت/ مرت/ مرد، - واژه ایرانی) نیز از آن ها بر جامانده است.

این نام تباری در فهرست قبایل آریایی در وداها دیده می شود، و همچنین از نام تباری تخارهای راستین- یوجی ها Yuechjy (یاتی ها-yatii ) بازسازی می شود. و به گونه یی که شگفتی برانگیز نیست، در میان خزرها از آن یاد می شود- تات- اوتیاک ها(Utyak - Tat).

در مرحله آخر مهاجرت بزرگ توده ها به زمین های قبایل تازه ایجاد شده فنلاندی های خاور اروپا، سارمات های Sarmatians کوچی و پس از آن در سده های میانه- کومان ها (Cuman) «اسکان یافتند»، اما تعویض زبان رخ نداد. نام های خانوادگی شیریمیتی ها (شیریمیتیف)، 17کوربات ها (کورباتف)، اردات ها (ارداتف) و... که در میان مردوی ها فراوان دیده می شود،کوروپن (اف)،در اودمورتی، کلیبان (اف) در میان روس ها و ... همه و همه ریشه در تیره های کهن ایرانی شان دارد که زمانی در استپ های اورآسیا فرمان می راندند، مگر پسان ها به غرب رفتند.

برخی از آن ها در جنگل های پیرامون کوه های اورال و مردوفستان یا مردویا Mordovia پنهان شدند. بسیار محتمل است که آن ها آفرینندگان پادشاهی افسانه یی ارسنی (سردارنشین ریازان) بوده باشند و از آن ها در مردوفستان Mordovians و جمهوری خودگردان کومی هاپلوگروهR1b به ارث مانده باشد. این هاپلوگروه در خون بسیاری از همسایگان در میان باشقیرها و ترکمن ها و نیز فرزندان سارماتی ها Sarmatian فراوان دیده می شود. بنابراین، باید اذهان کرد که فنلندی های خاوری، که خود را از نگاه زبانی با اوگرهای آن سوی اورال همریشه می پندارند، در اصل با آن ها پیوند مستقیم ندارند.

در بیشتر موارد، آن ها از بازماندگان فاتیانوفی ها (fatyanov)، ایرانی ها، و به میزان کمتر اورالی ها اند. در میان آن ها فرزندان تورک ها هم دیده می شوند -کومان ها ((Kuman . نام های خانوداگی کولکومانف (Kolkomanov) و کومانیایف (Kumanyaev) از همین نام کومان ها گرفته شده است.

در یک نگاه بزرگتر، تقریبا همه آن ها به جز از بالکانی های مدیترانه یی، حاملان هاپلوتیپ های  E، I  و J- فرزندان قبایل بورئالی (شمالی) جنوب سیبیری اند و به استثنای اورالوییدی های دارای هاپلوگروه N- همه از تیره های دارای فرهنگ بورئالی اند.

ریشه جدید

[ویرایش]

یافته‌های جدید از ریشه مشهدی‌ها و تُرک‌ها

آزمایش‌های DNA در محوطه باستانی «هفت تپه» در خوزستان نشان می‌دهد، مردمان جنوب قفقاز و شمال پاکستان، بومی ایران هستند. به گزارش مشرق، یافته ژنتیکی مریم رمضانی، استخوانْ باستان‌شناسِ ژنتیکْ باستان‌شناس حاضر در شهر سوخته از استخوان‌های استخراج شده در جنوب غرب ایران نشان می‌دهد، هاپلوگروپی که 5 هزار سال پیش در جنوب غرب ایران بوده، «آردو» است که هم‌اکنون این هاپلوگروپ در جنوب قفقاز و شمال پاکستان دیده می‌شود، به این معنی که ریشه آن مردمان به تمدن عیلام میانی در 5 هزار سال پیش و جنوب غربی ایران برمی‌گردد. مردمان عیلامِ میانی بعدها به سمت جنوب قفقاز و شمال پاکستان مهاجرت کردند که نتیجه مطالعات نشان می‌دهد اجداد آنها ایرانی بوده‌اند.

هفت تپه یکی از محوطه‌های باستانی ارزشمند است که در 15 کیلومتری جنوب شرق شوش واقع شده و بخشی از تمدن عیلام را در خود جای داده است. آزمایش‌های DNA از استخوان‌های استخراج شده این محوطه، دَرهای جدیدی را از تمدن 5 هزار ساله عیلام و البته مهاجران ایرانیِ گم‌شده در تاریخ گشوده است.

باستان‌شناسان اکنون آزمایش‌های DNA را در شهر سوخته پی گرفته‌اند تا از سرنوشت مردمان تمدن 5 هزار ساله شرق ایران نیز مطلع شوند. پس از حدود چهار دهه کاوش، آنها هنوز لوح و یا خطی از این تمدن پیدا نکرده‌اند تا پاسخ سوال‌های بی‌جواب‌شان را بدهد، برای همین استخوان‌ها، اشیاء و حتی خاکِ همراه آن‌ها مهمترین سند برای کشف رازهای شهر سوخته است.

آزمایش‌های DNA گرفته شده از استخوان‌های باستانی، تاکنون معادلات ژنتیکی بسیاری را حل کرده و ریشه مردم ایران و پراکندگی گروهی از آنها را در سطح کره زمین مشخص کرده است.

براساس این مطالعات، تا به حال مشخص شده که هاپلوگروپِ (شاخصه‌های ژنتیکی) مشهدی‌ها به مردم آسیای شرقی نزدیکی بیشتری دارد تا مردم ساکن در نقاط مرکزی ایران.

همچنین براساس یافته‌های باستان‌شناسان، تُرک‌های تبریز و یا ساکن در شمال غرب ایران هیچ نزدیکی ژنتیکی با تُرک‌های ترکیه ندارند.

حال این مطالعات ژنتیکی که آزمایشی سرنوشت‌ساز برای شرق ایران است، با نمونه‌گیری خون از مردم زابل، در شهر سوخته آغاز شده است.

مریم رمضانی که تنها استخوان باستان‌شناس ژنتیک باستان‌شناس در ایران است و تحصیلات‌اش را در دانشگاه تهران کامل کرده، هم اکنون درحال بررسی استخوان‌های استخراج شده از محوطه جهانی شهر سوخته و آزمایشات ژنتیکی روی آنها است. او می‌گوید: ما تکه‌ای از استخوان را استخراج و پودر می‌کنیم تا DNA آن را به دست آوریم. در چند روز گذشته نیز چند نمونه آزمایش خون از مردم بومی زابل گرفته‌ایم تا مطالعات تطبیقی ژنتیک را انجام دهیم و اعقاب مادری مردم ساکن در زابل و استخوان‌های استخراج شده از شهر سوخته را مقایسه کنیم.