(Translated by https://www.hiragana.jp/)
غرجستان: تفاوت میان نسخه‌ها - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد پرش به محتوا

غرجستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه
 
(۲۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''غَرجِستان''' (همچنان '''غرچستان'''، '''غرشستان'''، '''غرج‌الشار''') سرزمینی کوهستانی که [[ولایت هرات|هرات]] در مغرب، [[بامیان]] در مشرق، [[رود مرغاب|مروالرود]] در شمال و [[غزنی|غزنه]] در جنوب آن است و عنوان پادشاه این مکان در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در [[افغانستان]] و در منطقه [[هزارستان]] یا [[هزاره‌جات]] (ولسوالی یکه اولنگ فعلی مرکز آن بوده) قرار دارد.<ref>{{یادکرد وب|نام خانوادگی=|نویسنده=|نام=|کد زبان=en|تاریخ=|وبگاه=|نشانی=https://www.vajehyab.com/dehkhoda/غرجستان|عنوان=معنی غرجستان {{!}} لغت‌نامه دهخدا|بازبینی=2017-04-04}}</ref> و این ناحیه مسکن و محل زندگی اقوام [[هزاره]] است.
'''غَرجِستان''' (همچنان '''غرچستان'''، '''غرشستان'''، '''غرج‌الشار و غرچگان''' و در بعضی جاها '''گرشستان''' و '''کرشستان''')<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری|نام خانوادگی=شوکت علی محمدی شاری|ناشر=انتشارات امیری|سال=۱۳۹۵|مکان=کابل|صفحه=۷۱}}</ref> سرزمینی بزرگ کوهستانی بود که در میان [[هرات]] و [[کابل]] قرار داشت. عنوان پادشاه این مکان در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در [[افغانستان]] است و در منطقه [[هزارستان]] یا [[هزاره‌جات]] قرار دارد.<ref>{{یادکرد وب|نام خانوادگی=|نویسنده=|نام=|کد زبان=|تاریخ=|وبگاه=|نشانی=https://www.vajehyab.com/dehkhoda/غرجستان|عنوان=غرجستان {{!}} لغت‌نامه دهخدا|بازبینی=}}</ref><ref>{{یادکرد وب|عنوان=غرچگان {{!}} لغت‌نامه دهخدا|نشانی=https://www.vajehyab.com/dehkhoda/غرچگان|وبگاه=|بازبینی=}}</ref>و این ناحیه مسکن و محل زندگی اقوام [[مردمان هزاره|هزاره]] بوده‌است.


جغرافی‌نویسان پیشین [[عرب]] آن ناحیه را '''''غرج‌الشار''''' گفته‌اند پادشاهان آن ناحیه موسوم بود به «شار» و به گفته [[مقدسی]] واژهٔ «غرج» در زبان اهالی آن ناحیه به معنی کوهستان می‌باشد و بنابراین غرج‌الشار به مفهوم ''کوهستان پادشاه'' است. در اواخر سده‌های میانه آن سرزمین را ''غرجستان'' می‌گفتند و در بیان جنگ‌های [[مغول]] نیز به همین یاد شده‌است.<ref>{{یادکرد |کتاب=جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی |نویسنده=لسترنج |ترجمه=محمود عرفان |ناشر=شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |شهر=|صفحه=ص۴۴۲ |سال=۱۳۶۷ |شابک=}}</ref> اهالی ولایت غرجستان را غَرجستانی می‌گفتند که این عنوان را برای سکنه‌های کوهستانی به کار می‌بردند.<ref>{{یادکرد |کتاب=تذکره جغرافیای تاریخی ایران |نویسنده=و. بارتولد |ناشر=توس |شهر=تهران|صفحه=ص۷۵ |سال=۱۳۷۲ |شابک=}}</ref>
جغرافی‌نویسان پیشین [[عرب]] آن ناحیه را «غرج‌الشار» گفته‌اند پادشاهان آن ناحیه موسوم بود به «شار» و به گفتهٔ [[شمس‌الدین مقدسی|مقدسی]] واژهٔ «غرج» در زبان اهالی آن ناحیه به معنی کوهستان می‌باشد و بنابراین غرج‌الشار به مفهوم «کوهستان پادشاه» است. در اواخر سده‌های میانه آن سرزمین را غرجستان می‌گفتند و در بیان جنگ‌های [[مغول]] نیز به همین یاد شده‌است.<ref>{{یادکرد |کتاب=جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی |نویسنده=لسترنج |ترجمه=محمود عرفان |ناشر=شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |شهر=|صفحه=ص۴۴۲ |سال=۱۳۶۷ |شابک=}}</ref>


[[ابن حوقل]] جغرافیدان مسلمان قرن چهارم هجری قمری طی مشاهداتش از [[بامیان]] درباره غرج‌الشار می نویسد: غرج‌الشار دو شهر دارد یکی بشین و دیگری شورمین، وسعت هر دو شهر به یک اندازه است و دارای آبها و باغ هاست. سلطان که این سرزمین به وی منسوب است و به لقب '''شار''' یاد می‌شود در قریه بلیکان مقیم است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=صورة الارض:سفرنامه ابن حوقل|نام خانوادگی=ابن حوقل|ناشر=انتشارات امیر کبیر|سال=١٣٦٣|مکان=تهران|صفحه=١٧٨}}</ref>
[[ابن حوقل]] جغرافیدان مسلمان قرن چهارم هجری قمری طی مشاهداتش از بامیان دربارهٔ غرج‌الشار می‌نویسد: غرج‌الشار دو شهر دارد یکی بشین و دیگری شورمین، وسعت هر دو شهر به یک اندازه است و دارای آبها و باغ هاست. سلطان که این سرزمین به وی منسوب است و به لقب «شار» یاد می‌شود در قریه بلیکان مقیم است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=صورة الارض:سفرنامه ابن حوقل|نام خانوادگی=ابن حوقل|ناشر=انتشارات امیر کبیر|سال=١٣٦٣|مکان=تهران|صفحه=١٧٨}}</ref>


=== واژه‌شناسی ===
== غرجستان در اشعار فارسی ==
غرجستان در اصل از واژه [[اوستایی]] «گرش» و پسوند پارسی «ستان» به معنای سرزمین گرفته شده که پس از استیلای عربی نویسی، به گونه گرشستان و سپس غرجستان آمده‌است. واژه اوستایی «گر» در [[یسنه]] فقره ۱۴، ۱۶ و ۲۸ ذکر شده‌است و به معنی کوه بکار رفته‌است. واژه «گیرو» به معنی سایه رخ در [[گویش هزارگی]]، به‌طور گسترده در مناطق کوهستانی غرجستان کاربرد دارد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری|نام خانوادگی=شوکت علی محمدی شاری|ناشر=انتشارات امیری|سال=۱۳۹۵|مکان=کابل|صفحه=۷۷}}</ref>
سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور


== جغرافیا ==
فراتکین دوانی امیر غرجستان
[[عتیق‌الله پژواک]] نویسندۀ کتاب «غوریان» که از سوی انجمن تاریخ افغانستان چاپ شده است در مورد غرجستان چنین می‌نویسد:


«غرجستان از طرف شمال محدود است به بند سیاه‌توب و بند سردرخت تا بالامرغاب، به طرف جنوب آن گنبد افتاده، شرق آن را [[رود مرغاب]] محدود ساخته و به طرف غرب آن ''دهن کوچه'' مربوط [[ولسوالی قادس|قادس]] حکومت درجه‌سوم [[قلعه‌نو (افغانستان)|قلعهٔ نو]] واقع است.
''<u><sup>[[فرخی سیستانی|فرخی]]</sup></u>''


غرجستان از دره‌های ذیل تشکیل شده‌است.
شه غرچگان بود بر سان شیر


#درۀ فیاق [و شِویج]
کجا پشت پیل آوریدی به زیر
#درۀ لَفَرا (آب این دره به اشپار یکجا شده و به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.)
#درۀ سَرتور (که آب آن در دهانۀ ده‌تور به رودخانۀ مرغاب یک‌جا می‌شود.)
#درۀ کودیان آب آن با آب جَوَند ملحق شده مجموع آن در نقطۀ موسوم به چارچاق به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.
#درۀ اولن‌تاق (یا اولنتا) آب آن به دهن‌کوی به رودخانۀ مرغاب یکجا می‌شود.


چارصده، نُه‌صده:
''<u><sup>[[فردوسی]]</sup></u>''


اهالی غرجستان صده، درۀ میوه‌دار را می‌گویند. ۱) صدۀ مرغاب، ۲) صدۀ مَلمِنج و کَنداخ، ۳) صدۀ فُلاخَر، ۴) صدۀ خَفَک. که از چار آن [[ولسوالی چارسده|علاقۀ چارصده]] تشکیل و معروف گردیده است. پنج صدۀ دیگر عبارت است از: فیاق، سرتور، کودیان، جَوَند و لَفَرا و یولن‌تاغ... ناگفته نماند که غرجستان تاریخی مجموع چهارصده و پنج‌صده هر دو را در برگرفته و از نُه صده تشکیل شده ولی امروز چارصدۀ آن به نام یک علاقه مهم شهرت دارد. اهالی غرجستان تاجیک و فیروزکوهی می‌باشند.»<ref>پژواک، عتیق‌الله (۱۳۴۵). «غوریان»، انجمن تاریخ افغانستان، مطبعۀ دولتی، کابل، صفحه‌های ۴۴-۴۵.</ref>
چغانی و ختلی و بلخی ردان


== غرجستان در اشعار فارسی ==
بخاری و از غرچگان موبدان
{{نقل قول|سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور{{سخ}}فراتکین دوانی امیر غرجستان|''[[فرخی سیستانی|فرخی]]''}}

{{نقل قول|ترا آنجا غلامانند چون خوارزمشاه ای شه{{سخ}}دگر چون میرطوس و زآن گذشتی میر غرجستان
''<u><sup>[[فردوسی]]</sup></u>''
|''فرخی''}}
{{نقل قول|شه غرچگان بود بر سان شیر{{سخ}}کجا پشت پیل آوریدی به زیر
|''[[فردوسی]]''}}
{{نقل قول|چغانی و ختلی و بلخی ردان{{سخ}}بخاری و از غرچگان موبدان
|''فردوسی''}}


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[هزاره‌جات]]
* [[هزارستان]]
*[[مردمان هزاره|قوم هزاره]]
*[[ولایت غور]]


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۵: خط ۴۳:
[[رده:تاریخ آسیای مرکزی]]
[[رده:تاریخ آسیای مرکزی]]
[[رده:تاریخ افغانستان]]
[[رده:تاریخ افغانستان]]
[[رده:تاریخ جغرافیایی افغانستان]]
[[رده:ترکستان]]
[[رده:کشورهای قدیم در آسیای مرکزی]]
[[رده:کشورهای قدیم در آسیای مرکزی]]
[[رده:منطقه‌های جغرافیایی افغانستان]]
[[رده:منطقه‌های افغانستان]]
[[رده:منطقه‌های تاریخی ایران]]
[[رده:منطقه‌های تاریخی ایران]]
[[رده:هزارستان]]
[[رده:هزاره]]
[[رده:هزاره]]
[[رده:هزاره‌جات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۶

غَرجِستان (همچنان غرچستان، غرشستان، غرج‌الشار و غرچگان و در بعضی جاها گرشستان و کرشستان)[۱] سرزمینی بزرگ کوهستانی بود که در میان هرات و کابل قرار داشت. عنوان پادشاه این مکان در قدیم «شار» بود. اکنون این ناحیه در افغانستان است و در منطقه هزارستان یا هزاره‌جات قرار دارد.[۲][۳]و این ناحیه مسکن و محل زندگی اقوام هزاره بوده‌است.

جغرافی‌نویسان پیشین عرب آن ناحیه را «غرج‌الشار» گفته‌اند پادشاهان آن ناحیه موسوم بود به «شار» و به گفتهٔ مقدسی واژهٔ «غرج» در زبان اهالی آن ناحیه به معنی کوهستان می‌باشد و بنابراین غرج‌الشار به مفهوم «کوهستان پادشاه» است. در اواخر سده‌های میانه آن سرزمین را غرجستان می‌گفتند و در بیان جنگ‌های مغول نیز به همین یاد شده‌است.[۴]

ابن حوقل جغرافیدان مسلمان قرن چهارم هجری قمری طی مشاهداتش از بامیان دربارهٔ غرج‌الشار می‌نویسد: غرج‌الشار دو شهر دارد یکی بشین و دیگری شورمین، وسعت هر دو شهر به یک اندازه است و دارای آبها و باغ هاست. سلطان که این سرزمین به وی منسوب است و به لقب «شار» یاد می‌شود در قریه بلیکان مقیم است.[۵]

واژه‌شناسی[ویرایش]

غرجستان در اصل از واژه اوستایی «گرش» و پسوند پارسی «ستان» به معنای سرزمین گرفته شده که پس از استیلای عربی نویسی، به گونه گرشستان و سپس غرجستان آمده‌است. واژه اوستایی «گر» در یسنه فقره ۱۴، ۱۶ و ۲۸ ذکر شده‌است و به معنی کوه بکار رفته‌است. واژه «گیرو» به معنی سایه رخ در گویش هزارگی، به‌طور گسترده در مناطق کوهستانی غرجستان کاربرد دارد.[۶]

جغرافیا[ویرایش]

عتیق‌الله پژواک نویسندۀ کتاب «غوریان» که از سوی انجمن تاریخ افغانستان چاپ شده است در مورد غرجستان چنین می‌نویسد:

«غرجستان از طرف شمال محدود است به بند سیاه‌توب و بند سردرخت تا بالامرغاب، به طرف جنوب آن گنبد افتاده، شرق آن را رود مرغاب محدود ساخته و به طرف غرب آن دهن کوچه مربوط قادس حکومت درجه‌سوم قلعهٔ نو واقع است.

غرجستان از دره‌های ذیل تشکیل شده‌است.

  1. درۀ فیاق [و شِویج]
  2. درۀ لَفَرا (آب این دره به اشپار یکجا شده و به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.)
  3. درۀ سَرتور (که آب آن در دهانۀ ده‌تور به رودخانۀ مرغاب یک‌جا می‌شود.)
  4. درۀ کودیان آب آن با آب جَوَند ملحق شده مجموع آن در نقطۀ موسوم به چارچاق به رودخانهٔ مرغاب می‌ریزد.
  5. درۀ اولن‌تاق (یا اولنتا) آب آن به دهن‌کوی به رودخانۀ مرغاب یکجا می‌شود.

چارصده، نُه‌صده:

اهالی غرجستان صده، درۀ میوه‌دار را می‌گویند. ۱) صدۀ مرغاب، ۲) صدۀ مَلمِنج و کَنداخ، ۳) صدۀ فُلاخَر، ۴) صدۀ خَفَک. که از چار آن علاقۀ چارصده تشکیل و معروف گردیده است. پنج صدۀ دیگر عبارت است از: فیاق، سرتور، کودیان، جَوَند و لَفَرا و یولن‌تاغ... ناگفته نماند که غرجستان تاریخی مجموع چهارصده و پنج‌صده هر دو را در برگرفته و از نُه صده تشکیل شده ولی امروز چارصدۀ آن به نام یک علاقه مهم شهرت دارد. اهالی غرجستان تاجیک و فیروزکوهی می‌باشند.»[۷]

غرجستان در اشعار فارسی[ویرایش]

سپهبد سپه شاه شرق ابومنصور
فراتکین دوانی امیر غرجستان

— فرخی

ترا آنجا غلامانند چون خوارزمشاه ای شه
دگر چون میرطوس و زآن گذشتی میر غرجستان

— فرخی

شه غرچگان بود بر سان شیر
کجا پشت پیل آوریدی به زیر

چغانی و ختلی و بلخی ردان
بخاری و از غرچگان موبدان

— فردوسی

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. شوکت علی محمدی شاری (۱۳۹۵). بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری. کابل: انتشارات امیری. ص. ۷۱.
  2. «غرجستان | لغت‌نامه دهخدا».
  3. «غرچگان | لغت‌نامه دهخدا».
  4. لسترنج (۱۳۶۷جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمهٔ محمود عرفان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ص۴۴۲
  5. ابن حوقل (١٣٦٣). صورة الارض:سفرنامه ابن حوقل. تهران: انتشارات امیر کبیر. ص. ۱۷۸.
  6. شوکت علی محمدی شاری (۱۳۹۵). بامیان؛ پایتخت شکوه اساطیری. کابل: انتشارات امیری. ص. ۷۷.
  7. پژواک، عتیق‌الله (۱۳۴۵). «غوریان»، انجمن تاریخ افغانستان، مطبعۀ دولتی، کابل، صفحه‌های ۴۴-۴۵.